عده ای بی خرد و تازی صفت ادعا میکنند که ایرانیان تا قبل از حمله اعراب هیچگونه دانش وعلمی نداشتند و دانشمندان برجسته و پیشرفتهای علمی مهمی نیز وجود نداشت اما هنگامی که اسلام به ایران آمده است آموختن علم را برای همگان آزاد کرده است و از این رو سبب پیشرفت علم گشته است! همین موضوع مرا بران داشت که به این موضوع بپردازم. بر خلاف این ادعای باطل در زمان ساسانی حتی بیگانگان هم در ایران تحصیل و تدریس میکردند و آوازه علم دوستی ایرانیان حتی به گوش پیامبر اسلام نیز رسیده بود، از همین رو وی گفته است "اگر علم در ثریا باشند مردانی از فارس به آن دست خواهند یافت.(احمد حنبل، مسند، ج 2، ص 297- عبدا... اصبهاني، ذكر اخبار اصبهاني، ج 1 ص 2 - میزان الحكمه، ج10، ص4568)
در این مقاله قصد ندارم زیاد به مبحث اثبات علم و دانش ایرانیان قبل از اسلام بپردازم چرا که مدارک در این زمینه بسیار فراوانند...فقط به ذکر چند نمونه بسنده میکنم:
در كتاب ایران از نظر خاورشناسان، ترجمه آقای دكتر رضازاده شفق نقل از كتاب " روزگار باستان " تألیف " برمستد "، درباره نظم اداری ایران هخامنشی می گوید: اداره كشور شاهنشاهی ایران كه از بحر الجزایر تا رود سند و از اقیانوس هند تا خزر امتداد می یافت كار آسانی نبود و در گذشته هیچگاه حكمداری در مقابل چنان وظیفه سنگین واقع نشده بود كه كورش آن را شروع كرد و داریوش بزرگ ادامه داد اینگونه سازمان كشورداری را كه در خاور زمین بلكه در تمام جهان متمدن اولین بار به وجود آمد، یكی از مراحل قابل توجه تاریخ بشر توان شمرد...
در زمان ساسانیان نیز ایرانیان از علم بی بهره نبودند. اردشیر بابک سفارش کرد که از چین و هند کتابهای علمی را به ایران آورده و ترجمه کنند. خسرو انوشیروان نیز این کتابها را جمع آوری و ویرایش کرد. در زمان همین پادشاه بود که برزویه طبیب به هندوستان رفت کتاب پنچه تنتره را از سانسکریت به اضافه شرح حالی از خود به زبان پهلوی برگرداند. که بعد ها این کتاب توسط ابن مقفع به عربی برگردانده شد. در زمان انوشیروان دانشگاه جندی شاپور مهمترین مرکز علمی و آمورشی بود که دانشجویان ایرانی ، یونانی، رومی، سریانی و هندی را در خود جای داده بود و آنها را تشویق می کرد که با هم تبادل اطلاعات کنند.
ویل دورانت در کتاب تاریخ تمدن در حدود شصت صفحه اختصاص می دهد به توضیح و تشریح تمدن ساسانی. درباره علوم در آن دوره، می گوید: پهلوی - زبان هند و اروپایی ایران در سلطنت اشكانیان - در زمان ساسانیان نیز معمول بود. ما می دانیم كه آن ادبیات آن زمان وسیع بوده است. شاهان ساسانی حامیان روشنگر ادبیات و فلسفه بودند. خسرو انوشیروان در این كار برتر از همه آنان بود. به فرمان او آثار افلاطون و ارسطو به زبان پهلوی ترجمه و در دانشگاه جندی شاپور تدریس شد (ویل دورانت، تاریخ تمدن، جلد ۱ (ترجمه فارسی) صفحه ۲۳۴
در سال 661 میلادی پس از مرگ علی ابن ابیطالب، دمشق به عنوان پایتخت پادشاهان اموی انتخاب شد. پادشاهان اموی هر چند که تحت تأثیر شعر و هنر یونان قرار گرفتند اما با وجود نزدیکی به بیزانس هیچ علاقه ای به فراگیری علوم یونانیان نداشتند. عربهای این دوره توصیه های پیامبر را برتر از همه آنچه توسط سریانیها و یونانیها اراده می شد می دانستند. بنابراین علاقه ای به فراگیری علوم نداشتند. در سال 740 حکومت بنی امیه سرنگون شد و بنی عباسیان جای آنها را گرفتند. ایرانیانی که از ظلم بنی امیه به ستوه آمده بودند از عباسیان حمایت کردند و زبان دولتی که در زمان امویان عربی بود همچنان در عهد عباسیان نیز عربی ماند. در زمان خلیفه دوم عباسی المنصور بود که خالد ابن برمک حاکم بین النهرین شد. بیشترین تأثیر ایرانیان در این دوره بود. جابر ابن حیان در این دوره علم کیمیا گری را با ترکیبی از عرفان ایرانی و هندی درآمیخت. جابر ابن حیان در دربار عباسیان قرب و منزلتی یافته بود. اما پس از اینکه برمکیان در سال 804 برافتادند، جابر ابن حیان هم از چشم دربار افتاد. المنصور در سال 762 بغداد را پایتخت خود قرار داد و دو ستاره شناس ایرانی به نامهای نوبخت و ماشاالله را به دربار خود برد و همچنین علوم یونانیان را بدون واسطه سریانیها به عربی ترجمه کرد. وقتی در سال 765 در بستر بیماری افتاد از شخصی به اسم جرجیس که رئیس دانشگاه جندی شاپور بود خواست تا او را مداوا کند. در نتیجه نسطوریان پزشکان رسمی دربار شدند. از این پس کتابهای علمی یونانیان مخصوصاً در زمینه پزشکی مورد توجه عربها قرار گرفت و در بغداد تدریس می شد. در حالیکه دمشق نسبت به بغداد به بیزانس نزدیک تر بود اما هرگز امویان (مسلمانان اولیه صدر اسلام )هیچ علاقه ای به فراگیری علوم یونانیان نداشتند. پس از المنصور هارون الرشید و مامون نیز به ترجمه کتب یونانیان علاقه نشان دادند. مامون تحت تأثیر جنبش آزادی خواهانه معتزله قرار گرفت و مرکز تحقیقاتی به نام بیت الحکمت در بغداد تاسیس کرد و آثار بیشتری از یونانیان را به عربی ترجمه کرد. در این دوره کتابهای نجومی نیز به عربی ترجمه شد. خوارزمی ریاضی یونان و هند را با هم درآمیخت و آنچه را امروزه به آن جبر می گوییم ابداع کرد.
دانشمندان این دوره به دلیل اینکه زبان رسمی آن دوره عربی بود به عربی می نوشتند. از دانشمندان آن دوره می توان المسعودی، الفارابی، البیرونی، ابن رشد و غیره را نام برد. اکثرغریب به اتفاق این دانشمندان ایرانی بودند نه عرب. آثار ایرانیان به زبان عربی بود که این امر هیچ ربطی به اسلام ندارد. این دانشمندان قبل از پرداختن به علوم پزشکی و نجوم باید به علوم الهی می پرداختند و اگر در آثار آنان کمترین نشانی از منافات با آموزه های اسلامی یافت می شد به سختی سرکوب می شدند. همانطور که زکریای رازی را با کوفتن کتابهایش بر سرش نابینا کردند. زکریای رازی کتابی نوشت که در آن کتاب وحی را بی عدالتی خوانده و همچنین معجزه را زیر سوال برده بود. اما هیچ آثاری از این دست کتابهایش وجود ندارد. تنها با اشاره در کتابهای اشخاص دیگر است که به وجود آن کتابها پی می بریم.
آیا اشخاصی مثل ابو علی سینا که به او تهمت کفر زدند دست پرورده اعراب هستند؟ به غیر از این است که ایرانیان بودند که باعث پیشرفت علمی در قرون اولیه اسلام شدند؟
اگر اسلام باعث رشد علمی شده بود چرا امویان هیچ پیشرفتی نکردند؟ چرا زمانی که ایرانیان وارد دربار عباسیان شدند این پیشرفت شروع شد؟
چرا عربها هنوز در زمینه های علمی عقب افتاده هستند؟
اگر علم در زمان عباسیان پیشرفت کرد تنها به واسطه ایرانیان بود نه ذات اعراب. تا جائی کهابن خلدون (مقدمه بن خلدون، ص 544) مي نويسد: «از شگفتي هايي كه واقعيت دارد اين است كه بيشتر دانشوران ملت اسلام، خواه در علوم شرعي و چه در دانشهاي عقلي، ايراني هستند و تاريخ ثابت كرده كه به جز ايرانيان كسي به حفظ و تدوين علم در امت اسلامي قيام نكرد
خلافت خلفای اموی حدود یک قرن بطول انجامید و چون تعصب و تفاخر بسیار بر عرب بودن خود داشتن ما چندان پیشرفتی در علوم عقلی در جامعه اسلامی نمیبینیم ولی به محض اینکه حکومت عباسی توسط ابو مسلم خراسانی بر سر کار آمد ما شاهد رشدعلمی و فرهنگی در جهان اسلام بودیم. این هم به این دلیل بود که عباسیون زیر سایه ایرانیان به قدرت رسیدن و حتی مامون عباسی خود فرزند زنی ایرانی بود. وقتی ایرانیان با آن همه عظمت زیر دست عربهای بیابانگرد قرار گرفتند خواستند ثابت کنند که از عربها برتر هستند و چیزی از آنها کم ندارند که آنها را موالی بنامند. عربهای بیابانگرد چیزی از زندگی شهری و دیوانسالاری نمی دانستند. حضور ایرانیان در دربار بود که باعث شد عربها با دیوانسالاری نیز آشنا شوند.
پس کسانیکه می کوشند پیشرفت های علمی قرون اولیه کشورهای اسلامی را به ذات اسلام نسبت بدهند با خود بگویند چرا این دانشمندان در میان عربها نبودند؟
اگر کل تاریخ را کنکاش کنید هیچ عالم و دانشمند عربی را تا چند قرن بعد از حمله به ایران و مصر وغیره نمییابید که بواسطه عرب بودن یا به اتکا به دین اسلام دانش و علمی را تقدیم جامعه بشری کرده باشد.
مگر همین عمر خلیفه مسلمین نبود که دستور داد کتابخانه های ایرانیان را آتش بزنند و گفت قرآن حاوی همه علوم است و ما را کفایت می کند؟ مگر کتابخانه اسکندریه که کتابهایی به قطر قامت یک انسان داشت طعمه حریق این دانش ستیزان نشد؟
متاسفانه اعراب پس از حمله به ایران بسیاری از کتب علمی ما را از میان برداشتند و پس از آن حمله مغولان و دیگر اقوام به ایران باعث نابودی بسیاری از کتب گردید و بدین جهت بسیاری از اسامی دانشمندان و کتابهایشان نابود گردید اما با این حال میتوان به بزرگانی چون بزرگمهر حکیم و برزویه طبیب اشاره کرد.
کتاب سوزی و رفتار اعراب با زبان و خط ایران را اینجا بخوانید:
اعراب مسلمان بجز چپاول و غارت و نابودی برای دیگر ملتها چیزی به ارمغان نیاوردند. آنهائی که حتی به درختان هم رحم نمیکردند چگونه میتوانستند آورنده علم باشند؟
ابن خلدون که دقیق ترین و بزرگ ترین جامعه شناس و مورخ عرب است درباره اعراب این چنین مینویسد)مقدمه تاریخ طبری چاپ مصر صفحات ۲۱و۲۶و۲۷ ):عرب ها ذاتا ویرانگر هستند و ضد تمدن. این به آن دلیل است که آنان همواره در حال نقل و انتقال برای دستیابی به غنائم هستند که این امر با تمدن منافات دارد. عرب عموما گرایش به تاراج گری دارد و می خواهد آنچه در دست دیگران است را از آن خود کند زیراکه روزی اش توسط شمشیرش به دست می آید. عرب در گرفتن اموال دیگران هیچ حدی و مرزی نمیشناسد و همین که چشمش به مال و متاعی می افتد آن را تاراج میکند. درنتیجه مردمانی که زیر سلطه این قوم باشند در امنیت زندگانی نمیکنند آنان ساختمانهای اهل حرفه و صنایع را به زور میگیرند و هیچ بهایی برای آن پرداخت نمیکنند. آنان برای صنعت هیچ ارزشی قائل نیستند و تنها هدفشان آن است که اموال مردم را از دستشان بیرون بکشند و در نتیجه هیچ توجهی به قومی که مغلوب است ندارند. سپس آنان را در خودشان رها میکنند تا در آشوب و هرج و مرج باشند .
بر گرفته از:
کتاب زرتشت مزردیسنا و حکومت - نوشته جلال الدین آشتیانی
کتاب تاریخ طبری چاپ مصر
کتاب ایران از آغاز تا اسلام - گیرشمن - ترجمه محمد معین
کتاب فرهنگ ایران پیش از اسلام و آثار آن در تمدن اسلامی - نوشته محمد محمدی
کتاب تمدن ایران در دوران ساسانی - ولادیمیر گرگورویچ - ترجمه عنایت الله رضا
كتاب ایران از نظر خاورشناسان - ترجمه رضازاده شفق
كتاب تاریخ تمدن - نوشته ویل دورانت
كتاب روزگار باستان - نوشته برمستد
کتاب نقش ايران در فرهنگ اسلامي - نوشته علی سامی
کتاب میزان الحكمه - نوشته محمد محمدی ری شهری
کتاب نگاهی به تاریخ جهان - نوشته نهرو
کتاب مسند أحمد - نوشته احمد بن حنبل
کتاب مقدمه بن خلدون - نوشته ابن خلدون
تارنمای زندیق
تارنمای کتابخانه طهور
هرگونه کپی و برداشت از مطالب این وبلاگ تنها با ذکر منبع مجاز است.
هرگونه کپی و برداشت از مطالب این وبلاگ تنها با ذکر منبع مجاز است.